کلاغ پر

سرگیجه می گیردم . مدام و مدام... حالا که همه جیز خوب است، حالا که همه جیز "مطابق میل"مان است... حالا که خر مراد ادم شده است بیشتر از همیشه بی معنایی خودش را به رخم میشکد و صورتم را می خراشد. حالا من از همیشه اماده ترم که نباشم و دلتنگ نخواهم شد(؟).  ارامش عجیب و مسخره ای است.. ارامشی غم انگیز... ارامشی دلتنگ.کاش کسی بود که میشد همه ی حرف ها را به او بگویم بدون اینکه حرف بزنم. بدون هیچ واژه ای که معنا را در خودش محدود کند... بدون هیچ صدایی که سکوت را نباشاند...  کلاغ پر...ادامه مطلب

کجا میشه دست از زندگی شست؟ ما خسته شدیم می خوایم دستامونو بشوریم و کناره بگیریم. هرکی هم دلتون میخواد بیارین جامون. به خدا اگه ناراحت بشیم. هر سال اینهمه نهنگ کناره می گیرن به کجای دنیا برمیخوره؟ نهنگ با اون عظمت و دبدبه و کبکبه که آبو تا  چندین ها متر می تونه تو هوا شوت کنه، من که دیگه عددی نیستم. تفمم خیلی وقتا به کف خیابون نمیتونم برسونم و میفته رو شلوارم. تفی که سرپایینی دارم میفرستمش.

کلاغ پر...

  روزهای اینطوری می دونم که باید زمان بگذره می دونم که  دمی بعد فراموش می کنم  و مدام با خود می گم فردا که بشه بهتر شدم و پس فردا بهترتر. ولی همیشه در همین روز اول خستگی  با خودم فک می کنم کاش می شد رفت تو کما و اون دوسه روزی که باید برای خوب شدن حال صبر کنم رو در کما بگذرونم و  وقتی بیدار میشم روز از نو باشه. تحمل این دوسه روزی که خستگی جلوی چشمم ایستاده و خیره شده بهم سخته. و من تمام تلاشم رو می کنم که چشمم رو به چیزهای دیگه بدوزم تا زمانی که رختش رو بربکشه و بره و من باز بتونم آسوده به هر وری نگاه کنم  کلاغ پر...ادامه مطلب